منوی دسته بندی

ذن در طریقت دانایی

مطلبی کوتاه در مورد ذن و مفهوم آن در طریقت دانایی کانگ فو توآ 21.

ذن

شروع دفتر

در جهان امروز روابط‌ خاص سیاسی‌ و اقتصادي و تداخل‌ فرهنگها پذیرش بسیاري از آرا و نظرات پیشگامان عقیدتها نه‌ تنها در خور تامل‌ است‌، بلکه‌ با توجه‌ به‌ روابط‌ انسانها و نزدیکی‌ فرهنگهاي متفاوت به‌ يکديگر تمایل‌ ملتها به‌ پیشرفت‌ روز افزون می‌ شود ناگزیر به‌ پس‌ زدن و رد بسیاري از نظرات هستیم‌. هدف اصلی‌ ما دست‌ یافتن‌ به‌ ذنی‌ است‌ که‌ بتواند بشر را به‌ سمت‌ مثبت‌ هدایت‌ نماید و در عین‌ حال او را بی‌ جهت‌ به‌ نیستی‌ نکشاند. 

ذن مورد نظر ما زندگی‌ است‌ یا به‌ یک‌ بیان شیوه زندگی‌ است‌. با اصول روشها، گرایشها و موازین‌ خاص خود که‌ شایسته‌ و مورد قبول جامعه‌ جهانی‌ آینده با ارگانیزم خاص خود میباشد، ذن مقبول ما، ذنی‌ است‌ که‌ قادر باشد انسانها را به‌ آنجا برساند که‌ وراء اندیشه‌ میباشد.

ما به‌ او که‌ ذن مورد نظرم را درك میکند میگوئیم‌ ” توانا. توانبراي زیستن‌ به‌ معناي راستین‌ و بسوي هدفهاي راستین‌ و… که‌ زیر درفش‌ انسانیت‌ با تمام نیروي فکري و فیزیکی‌ خود جهتی‌ انتخاب کند که‌ به‌ خدمت‌ مردم باشد، او با این‌ مهم‌ (سمت‌ گیري انسانی‌ ) که‌ نماینگر تقویت‌ اراده و سلامت‌ و روان اوست‌ شالوده تحولاتی‌ همه‌ جانبه‌ را در اختیا ر دارد و قادر به اعدام، واژگونگی‌ ها، تضاد ها و خواب آلودگی‌ ها و… بوده و براي نوع دگرگونی‌ انسانی‌ همیشه‌ بیدار باشد.با ایمان به‌ ارزش و تاثیر عامل‌ زمان نه‌ مایلم‌ زمانم‌ را بی‌ جهت‌ از دست‌ بدهم‌ و نه‌ قصد دارم که‌ زمانت و را بدزدم. بر این‌ پایه‌ هرچه‌ زودتر انتقاداتی‌ را که‌ بر ذن بودئیسم‌ دارم برایت‌ مینویسم‌ به‌ آنچه‌ که‌ هم‌ می‌ نویسم‌ ایمان کامل‌ دارم.

ادامه این دفتر

پیشتر هم‌ گفتم‌ هدف من‌ دست‌ دادن به‌ ذنی‌ است‌ که‌ با محیط‌ کنونی‌ و افرادش و جهان آینده هم‌ آمیز و منطق‌ ي باشد. جنبه‌ هاي غیر علمی‌، منفی‌ و یا سکرآور هر اندیشه‌ و نهادي بی‌ هیچ‌ تردید مردود و غیر قابل‌ پذیرش است‌. ذنی‌ با جهان امروز میتواند هم‌ آهنگ‌ و هم‌ صدا گردد که‌ از هیچ‌ مسئله‌ اي غافل‌ نباشد. امروز هیچ‌ رویداد و تصمیم‌ و تارکی‌ جدا از مسائل‌ اجتماعی‌، اقتصادي، سیاسی‌ نخواهد بود . با این‌ اساس سمتی‌ که‌ منتج‌ از مسائل‌ مشی‌ زندگی‌ افراد قرار گیرد، سمتی‌ مالیخولیائی‌ و نوعی‌ واژگونگی‌ است‌ سمتی‌. است‌ که‌ موجودیت‌ انسان آزاد را شدیداً به‌ مخاطره می‌ اندازد، سمتی‌ بهره کشی‌ از انسانها و تحمیق‌ آنرا بصورتی‌ دیر پا در خواهد آورد. چنین‌ سمتی‌ یارکسانی‌ است‌ که‌ هدفشان وطن‌ فروشی‌ و تاخت‌ و تاز به‌ تمام شئون انسانی‌ و تاراج ثروت ملتهاست‌. بدین‌ خاطر من‌ و تو موظف‌ و ناگزیریم‌ آگاه باشیم‌ و آگاه کنیم‌. 

مدتها بازي با واژه ها عامل‌ تحقیق‌ ملتهاي بیشماري که‌ در گیتی‌ پراکنده گردیده باید همه‌ ملتها از روابط‌ تولید یا شالوده اقتصادي خود آگاه باشند. درست‌ است‌ که‌ انسانها بی‌ اختیار زاده میشوند و بی‌ اختیار میمیرند، و لی‌ تنها مفهوم تولد بیرون آمدن از رحم‌ مادر و تنها مفهموم مرگ بی‌ حرکتی‌ قلب‌ نیست‌. تولد و مرگ مفاهیم‌ دیگري هم‌ میتوانند داشته‌ باشد. در مفهوم اول اگر ما براي تولد خود قادر به‌ تصمیم‌ گیري نبودیم‌، براي فرزندانمان که‌ میتوانیم‌، نیازي به‌ بازگوئی‌ این‌ نکته‌ نیست‌ که‌ فرزندان من‌ و تو بدون تصمیم‌ ما متولد نمی‌ شوند. درست‌ است‌ که‌ من‌ و تو قادر نیستیم‌ که‌ نمیریم‌ ولی‌ میتوانیم‌ آنرا به‌ تاخیر بیاندازیم‌ . امروز عالم‌ عامل‌ تحمیل‌ اراده بشر در مسائل‌ و موارد بسیاري است‌ که‌ چندي قبل‌ فکرش را هم‌ نمی‌ کرده است‌، فردا بی‌ شک‌ مرگ را هم‌ در چنگال علم‌ خواه یم‌ داشت‌. بعلاوه برداشتی‌ که‌ ما از تولد و مرگ داریم‌، ممکن‌ است‌ متفاوت باشد. من‌ فکر میکنم‌ انسان زمانی‌ در حقیقت‌ متولد میشود که‌ به‌ شناختی‌ واقعی‌ و روشن‌ از محیط‌ خود وافرادش دست‌ میابد . و آن هنگام که‌ قادر به‌ درك واقعیات و مبارزه انساني نباشد و از زندگی‌ بهراسد مرده ا ست‌. زندگی‌ با جوشش‌ اندیشه‌ آغاز و با خاموشی‌ آن تمام میشود ، بر این‌ مبنا حد فاصل‌ بین‌ این‌ جوشش‌ و خاموشی‌ را زندگی‌ نامند.

 در این‌ طریقت‌ ”سن‌ سه‌ سرو” را تولد اندیشه‌ می‌ نامیم‌، تولدي ورا همه‌ تولدها زیرا فرد در آن وارد مرحله‌ اي جدید از زندگی‌ می‌ شود مرحله‌ اي که‌ خالق‌ آن خودمان هستیم‌ و می‌ توانیم‌ هر آنگونه‌ که‌ خود بخواهیم‌ آن را خلق‌ نماییم‌ . زندگی‌ هیچ‌ گاه ملال آور نیست‌ ، بلکه‌ ایمان به‌ بیهودگی‌ زندگی‌ ارتجاعی‌ است‌. چون اولین‌ نتیجه‌ منطقی‌ چنین‌ عقیده اي عدم تحرك و خواب آلودگی‌ و تن‌ آسائی‌ خواهد بود، در حالیکه‌ دنیاي من‌ و تو باید دنیاي تحرك و سازندگی‌ باشد. ما حق‌ نداریم‌ به‌ دست‌ آویز اینکه‌ سرانجام خواهیم‌ مرد، درویش‌ وار به‌ کنجی‌ بخزیم‌ و در عین‌ اینکه‌ نفس‌ میکشیم‌ مرده اي بیش‌ نباشیم‌. دنیا تنها از آن من‌ و تو نیست‌ که‌ تصمیم‌ به‌ آباد نکردنش‌ بگیریم‌ و آنچه‌ بر ما کردند بر دیگران بکنیم‌. دنیا مال انسانهاست‌، انسانهایی‌ که‌ هستند و آنها که‌ بعد ها خواهند بود. 

ما سربازان رزم زندگی‌ هستیم‌، درفشمان هم‌ زندگی‌ ساز است‌، نه‌ زندگی‌ بر انداز . قدرتمان ناشی‌ از قدرت انسانها خواهد بود، همان سان که‌ زبونیمان معلول خودمان است‌ . باید باور داشت‌ که‌ زندگی‌ بی‌ فایده نیست‌ . حتی‌ زندگی‌ آنان كه فاقد جوشش‌ اندیشه‌ اند . چون زمانی‌ خواهد رسید که‌ همه‌ براي نبردهاي تازه تري از نو زائیده شویم‌ . زندگی‌ نبرد انسانهاست‌، در این‌ نبرد خواستهاي فراوانی‌ پیش‌ رو داریم‌ . خواست‌ ما چیزي نیست‌ که‌ بتوان از آن چشم‌ پوشید، چون آنچه‌ ما میخواهیم‌ خواست‌ همه‌ انسانهاست‌ . یک‌ نیاز منطقی‌ و عقلانی‌ است‌، یک‌ نیاز صد در صد است‌ که‌ بی‌ آن نمیتوان بود، ما با تمام نیرو و تلاش خود براي داشتن‌ آنچه‌ میخواهیم‌ میکوشیم‌ . 

ما چیزي را نمیخواهیم‌ که‌ دیگران بر ما تحمیل‌ کنند، ما در جهان مورد نظرمان با اینکه‌ صرفاً یک‌ مصرف کننده بی‌ اراده و عامل‌ اندوزي تولید کننده باشیم‌ مخالفیم‌. مسیر خواستهاي ما را تبلیغات بی‌ اساس تعیین‌ نمیکند، خواستهاي ما مرید و متاثر از تفکرات انسانی‌ است‌، ما خود را وابسته‌ به‌ جامعه‌ اي سازنده میدانیم‌ که‌ هدفش‌ در روابط‌ تولیدي بهسازي و تامین‌ جامعه‌ بشري است‌. خواستن‌ تنها با بدست‌ آوردن آنچه‌ که‌ میخواهیم‌ از بین‌ میرود. از این‌ رو می‌ توان سه‌ اصل‌ پندارنیک‌، گفتار نیک‌ و کردار نیک‌ را در راه رسیدن به‌ این‌ خواست‌ ها پذیرفت‌. اگر هر انسانی‌ به‌ سه‌ اصل‌ بالا معتقد باشد هیچکس‌ حق‌ ندارد به‌ او برچسب‌ پیروان آیین‌ و مذهب‌ خاصی‌ را بچسباند زیرا مگر کدامیک‌ از پیام آوران الهی‌ بودند که‌ این‌ سه‌ اصل‌ را قبول نداشته‌ باشند و آنرا رد نمایند بلکه‌ همه‌ همین‌ حرف را به‌ زبان هاي مختلف‌ بیان و ان سان ها را به‌ سوي خداشناسی‌ دعوت نمودند و با رسالت‌ خود مسیر پیام آوران قبل‌ از خود را به‌ گونه‌ اي تکمیل‌ کردند ، مگر نه‌ اینکه‌ دارا بودن صفات فوق خیلی‌ آسان است‌؟

مگر نه‌ اینکه‌ اصول براي رسیدن به‌ اهداف انسانیمان لازم است‌. اینها سلاحهاي اولیه‌ ما براي بدست‌ آوردن خواستها و نیل‌ به‌ جامعه‌ اي سازنده است‌.

من‌ و تو قرنها براي نابودي خود تلاش کردیم‌ . خود و دیگران را استثمار کردیم‌، دروغ گفتیم‌، بی‌ تفکر نفس‌ کشیدیم‌ . همه‌ این‌ بلا ها را خودمان بر خودمان آوردیم‌. این‌ زمان دیگر خسته‌ ایم‌ . نباید سالهاي آینده را به‌ طومار گذشته‌ مان اضافه‌ کنیم‌ . دیگر نمیخواهیم‌ خود را نابود کنیم‌ . میخواهیم‌ بیدار باشیم‌ . میخواهیم‌ براي برخورداري از فرهنگ‌ غنی‌ انرژي فرهنگیمان را توسعه‌ دهیم‌. ما از این‌ پس‌ استعمار نخواهیم‌ شد و این‌ کار را هم‌ نخواهیم‌ کرد. اینها هستند خواستهاي من‌ و تو، بیشمار نیست‌ تا نیرو و انرژیمان را تجزیه‌ کند و در نتیجه‌ موجب‌ شود به‌ هیچیک‌ از آنها نرسیم‌ . آنهائیکه‌ بر شمردیم‌ خواستهاي انتزاعی‌ و پراکنده نیستند، بلکه‌ لازم و ملزوم یکدیگرند. هدف ما تنها یک‌ چیز است‌، جامعه‌ اي که‌ شالوده اش منطبق‌ با بر نهادهاي پیشرفته‌ و رو بناي جامعه‌ ما انسانها را ارج میگذارد و میشناسد. آنها را هم‌ که‌ قدري از این‌ اصول بدورند میسازد، بدون آنکه‌ از میانشان بردارد.

در ادامه

من‌ و تو آن زمان که‌ به‌ هدفمان نرسیم‌ با آرامش‌ بیگانه‌ ایم‌ و آنرا نمی‌ خواهیم‌، چون آرامشی‌ که‌ گفته‌ میشود بستگی‌ کامل‌ به‌ موقعیت‌ زمانی‌ و مکانی‌ دارد . بی‌ شک‌ جامعه‌ ما و افرادش مفهوم واقعی‌ آرامش‌ را به‌ ما القا خواهد کرد و همه‌ انسانها با تمام وجود آنرا لمس‌ خواهند نمود، ما با آرامش‌ مخالف‌ نیستیم‌، در حال با آن بیگانه‌ ایم‌ و آنرا هم‌ به‌ دست‌ خواهیم‌ آورد.

ذن من‌ و تو ضد جهان بینیها و عقاید مذهبی‌، مسائل‌ جنسی‌ و غیره نیست‌، ذن من‌ و تو طرفدار بررسی‌ علمی‌ پدیده هاي اقتصادي و اجتماعی‌ و فرهنگی‌ و تجزیه‌ و تحلیل‌ عقاید مذهبی‌ است‌.

ذن ما بر آنچه‌ که‌ در پیرامونش‌ میگذرد با دیدي گست‌رده و اندیشه‌ اي مسلح‌ مینگرد. ذن ما بخاطر انسانها به‌ هرچه‌ که‌ بر روابط‌ آنها موثر باشد توجه‌ خواهد داشت‌، چون بدینوسیله‌ با تجهیزات مطمئن‌ تري بسوي هدفش‌ ره می‌ پیماید. ذن من‌ و تو حال نگراست‌. چون آنچه‌ را که‌ در حال دارد می‌ خواهد. ذن من‌ و تو از گذشته‌ و حال با خبر است‌.

ذن ما فارغ از رنگها و نیگرنگهاست‌، او سیاه و زرد و سپید نمیشناسد و فقط‌ به‌ رنگ‌ خون توجه‌ دارد، ذن من‌ و تو همه‌ خونها را پاك میداند اگر آلودگی‌ است‌ در اندیشه‌ هاست‌. 

ذن ما براي سالم‌ سازي اندیشه‌ ها هیچ‌ چیز را به‌ آنها تحمیل‌ نخواهد کرد بلکه‌ فقط‌ به‌ سالمسازي روابط‌ و محیط‌ خواهد پرداخت‌. چون در یک‌ محیط‌ با روابطی‌ سالم‌ اندیشه‌ اي غیر انسانی‌ مجال رشد کردن نخواهد داشت‌. در جامعه‌ ما انسانها افسرده و آشفته‌ نیستند، چون موجبی‌ براي آن پیدا نمیکنند. آنها تا لحظه‌ رسیدن به‌ هدف خود دنیاي آشفته‌ و افسرده را به‌ بدترین‌ شکل‌ متصور دیده و برا ي رهائی‌ از آن بهاي گرانی‌ پرداختند . 

ذن ما معتقد است‌ تمام ناهنجاریهاي مردم را باید از بین‌ برد . پیرو این‌ ذن با هر نوع فق‌ر اعم‌ از فقر اقتصادي، فرهنگی‌ و … مخالف‌ است‌ و در رفع‌ آن میکوشد . او معتقد است‌ با معدوم کردن عوامل‌ نا هنجاریها واژه هاي مربوط به‌ آن خود بخود چون موردي براي استعمالش‌ موجود نخواهد بود از فرهنگها محو خواهد شد.

پیرو فلسفه‌ راستین‌ بکوششهايي که‌ براي مسخ‌ تمدن انسانها وجود دارد واقف‌ است‌ و با درك و شناخت‌ خود آن کوششها را خنثی‌ میکند. من‌ و تو میدانیم‌ که‌ اگر در این‌ راه نکوشیم‌ بنوعی‌ همگام و همدست‌ آنها خواهیم بود که‌ مسخ‌ بودن افراد براي اهدافشان مفید و حتی‌ لازم است‌ . ما همچون به‌ کوششهايي که‌ براي امحا غرور ملی‌ افراد صورت میگیرد واقفیم‌. بهمین‌ جهت‌ همیشه‌ غرور ملی‌ خود را حفظ‌ خواهیم‌ کرد با این‌ توضیح‌ که‌ غرور ما مرز جغرافیايي خاصی‌ را شامل‌ نمیشود، چون خود را متعلق‌ به‌ تم‌ام گیتی‌ میدانیم‌ و نگران همه‌ انسانهائیم‌ . من‌ و تو همیشه‌ برادر مردان و زنان همه‌ ملتها باقی‌ خواهیم‌ ماند . کسانیکه‌ براي انسانیت‌ پیکار میکنند، رنج‌ می‌ برند و پیروز میشوند، کلام من‌ و تو آزادي تمام انسانهاست‌ . بر این‌ اساس تمام پدیده ها باید در خدمت‌ و تامین‌ کننده این‌ آزادي و یگانگی‌ باشد . طبیعت‌، دانش‌، هنر، موسیقی‌ و اندیشه‌ ها با قدرت شگرفت‌ خود ما را یاري خواهند داد . اگر قدرت تاثیرشان را بشناسیم‌ و از آن درست‌ بهره گیریم‌ و نیک‌ میدانیم‌ که‌ عامل‌ مهم‌ بهره گیري درست‌ از پدیده ها عدم وابستگیهایست‌.

استعمارگران و عاملین‌ اختناق را می‌شناسیم‌، هیچکس‌ نگران شوکت‌ و قدرت ما نیست‌ و خیالش‌ در حال از این‌ بابت‌ راحت‌ است‌، چون اندیشه‌ ها را به‌ نفع‌ و در سوي خواستهاي خود پرورده شده میبیند.

همه‌ چیزهایی‌ را که‌ انسان براي رسیدن به‌ هدف باید دارا باشد داریم‌، همه‌ چیز را که‌ براي یک‌ زندگی‌ راستین‌ لازم است‌، ولی‌ خود را تهی‌ و مسخره می‌ انگارد. آیا این‌ مسئله‌ معلول آز بی‌ پایان انسان است‌ . باور کردنی‌ است‌ که‌ همه‌ افراد آنچه‌ را که‌ دارند نمیخواهند در حالیکه‌ بنحوي باور نکردنی‌ آنچه‌ را که‌ دارند تحمل‌ میکنند.

آزادي اندیشه‌ و حقیق‌ت انسانها امروز مارك جامهاي شراب شده است‌ . انسانها هم‌چو یویو بازیچه‌ روابط‌ دهشتناك سیاسی‌، اقتصادي گردیده اند . بسیاري از افراد، جوانانی‌ اقتصادي بیش‌ نیستند، با حفظ‌ تمام خوي درندگی‌ و متجاوز و بی‌ منطق‌ حیوانی‌. دنیاي ما پر از نا برابري ها، تضاد ها و تجاوز ها است‌ . پر از بیداد گري و تاراج است‌، تارج ثروتها، فرهنگها، تمدنها و اندیشه‌ ها. در گوشه‌ اي از جهان افراد با قدرت تکنولوژي خود آسمان را تسخیر میکنند. در گوشه‌ اي دیگر فرهنگها و تمدنهاي دیگر کشور ها از طریق‌ تلویزیون وارداتی‌ به‌ تماشاي این‌ قدرت می‌ نشینند . با چشمانی‌ خجل‌، چهره اي متعجب‌ ودهانی‌ باز و مغز هايي که‌ گنجایش‌ پذیرائی‌ این‌ پیشرفت‌ ها را ندارند.

چرا چطور، چه‌ باید کرد، در آن سوي، اکثریت‌ ره گم‌ کردگان و در این‌ سوي آزاد اندیشان انگشت‌ شمار که‌ بی‌ ثمریشان معلول همنوع ره گم‌ کرده شان است‌ و دیگر هیچ‌. دسته‌ متجاوزین‌ هم‌ که‌ هر روز فربه‌ تر و دریده تر میشوند . ولی‌ دوست‌ من‌ با همه‌ اینه‌ ا که‌ بر تو گفتم‌، حق‌ نداري بهراسی‌ و سرت را در لاك خود فرو بري.

اسطوره پاشنه‌ آشیل‌ را هم‌ نباید فراموش کرد. بخاطر داشته‌ باش که‌ حتی‌ ره گم‌ کردگان هم‌ میدانند چه‌ چیزهائی‌ از دست‌ داده اند و میخواهند آنها را داشته‌ باشند، بخاطر داشته‌ باش که‌ بسیاري از افراد براي شروع ك ار روزانه‌ خود با صداي زنگ‌ ساعت‌ از خواب بر میخیزند، آري دوست‌ من‌ موازین‌، روشها و گرایشهاي ذن راستین‌ تو را موفق‌ خواهد ساخت‌. فلسفه‌ انسانی‌ تو تمام ناهنجاریها را سرکوب خواهد کرد.

از همین‌ لحظه‌ تصمیم‌ بگیر زمانیکه‌ بر خلاف سمت‌ انسانها حرکت‌ میکند متوقف‌ کنی‌ و اینهاست‌ روش ذن ما. هدف انسانی‌ اندیشه‌، شناخت‌ محیط‌ و افراد، شناخت‌ خود، درك واقعیت‌، بیداري و بیدار سازي، درك اهمیت‌ عامل‌ زمان، ایمان به‌ قدرت انسانها، یگانگی‌ انسانها، مبارزه با اندیشه‌ هاي آلوده، شناخت‌ و نهاد انسانی‌، تحرك و تلاش تا لحظه‌ برخورداري نگهداري دست‌ آورد براي ه میشه‌، دوست‌ من‌ بی‌ شک‌ فقدان این‌ اصول و گرایشها رمز و راز ناتوانی‌ و زبونی‌ کنونی‌ بشر است‌.

من‌ با تو که‌ از این‌ گرایشها برخورداري و از آنها آگاه هستم‌، با تو که‌ نیرو، تن‌ و اندیشه‌ ات را براي رهايي بکار خواهی‌ گرفت‌، با تو که‌ هرچه‌ را میخواهی‌ انسانی‌ و براي انسانهاست‌.من‌ با تو هستم‌ که‌ در آغاز کلام توانایت‌ را خطاب کردم.

انسان شاهکار خلقت‌ داراي قدرتی‌ نامحدود و سلسله‌ اي از شعور و اندیشه‌ است‌، پس‌ باید وي را حریم‌ معنویت‌ جستجو کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 9 =

خروج از نسخه موبایل